پلک راستم باز پرید....
جورعجیبی "نظرکرده" بنظرم میرسی ...
همین جوری دارم هی این چندروزت را برانداز میکنم و هی میروم توی بهت .......
نظرکرده ای واقعا ....
دلم خواست که بگویم دعا کن برایم... خدا مثل اینکه از حیاط تو کوچ نکرده هنوز .... هنوز عکسش وسط ابرهای آسمان خانه ات هست .....
برای باقی این روزهایت کاش نذر کنی که بیایی زیارت یک روز !........ کاش بخاطر یک آرزو بیایی این حوالی .... بخاطر یک قرار با همان یار آسمانی ات ......
چشمت نزنم .... بروم همین الان برایت صدقه در بیاورم که مبادا حتی کلاغی حسود رد شود و بشنود و چشم بزند .... یک مهره آبی میخرم برایت بنداز به گردنت ... به چشم زخم اعتقاد ندارم ... ولی الان دارم!
برای باقی روزهای من هم دعا کن.... تو دعا کن ...
راستش را بگویم! من آنی که تو گفتی را توی حرم نگفتم ....
قبلا که گفتم وقتی میروم آنجا چه شکلی میشوم.. خیره میشوم به گره های سبز روی پنجره فولاد .... پلک میزنم ... نوار فیلم دوربین ذهنم میافتد روی غلطک و آدمهای زندگی ام رد میشوند...خیلی زور بزنم میگویم : آرامشان کن. راضیشان کن .....
جور عجیبی امید دلم سیخم میزند! تاحالا با بغض امیدوار شده ای؟ من الان میدانم همه چی جور میشود ولی برای وقتش دلم توی تمام جوارحم میتپد... باور میکنی؟انعکاس تپشش توی هرقسمت ازبدنم قابل لمس است! زلزله سلسله واری در جانم افتاده ......
دعا کن نه برای من ! برای دوتایی که قراراست چشمشان به آدمهایی بیافتد که زندگی را بلد نمیشوند.....
دعاکن....
پ.ن: نظر کرده با این "ظ" نوشته میشه واقعا؟ چرا انقدر توی فارسی ز داریم !
پ.ن: افت و خیز این سیلاب نکند که چیزی را ببرد که نباید....