افرا

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست*

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ

تعبیر من از ما:

شروع کردیم راهی را که هدفش در راه نهفته بود و نه در انتهایی مشخص، هرلحظه که باهم گذراندیم به شناختن گذشت ... به ورق زدن خود، از همدیگر گوش شنوایی ساختیم تا خود را برایش شرح دهیم؛ خود را و احوالات خود را ... وقتی که با تو میگذرد دقایقم، روی وزنه ای قرار میگیرم که ذره ذره میسنجدم... ظرفیتم را، غرورم را، گذشتم را، تحمل و سازشم را، توقعاتم را و تواناییهایم را ... تک تک خصلتهایم را میسنجم که ببینم چطور میتوانم تعاملم با یک دوست را کیفیت ببخشم... "دوست" می دانمت علیرغم نادیده ها و ناشنیده هایم، خودت می دانی که نه صورت خواسته ام و نه صدا،و برای همین گفتمت که نگران قولت نباش. 

برای خودم احترام قائلم و حرمت خودم را در بکارگرفتن انرژی ام در حفظ داشته هایم میدانم، وقتی چیزی را نادیده میگیرم از خودم کم نکرده ام، به خودم اضافه کرده ام .... با خودم کنار می آیم، با خصلتهای دوست کنار می آیم... تو خیلی چیزها را میفهمی و همین برای من کافی ست که دوستی با آدمی را در زندگی ام داشته باشم که خودش باشد، که بخواهد خودم باشم و ناگفته های مرا هم بخواند... که بگوید: "میخوانمت" هرچند ننویسد، که مرزهایش شبیه مرزهایم باشد... که از چشمان من به دنیایم نگاه کند، که .... 

تو صلاح مرا میخواهی که وقتی نباشی یا کم باشی به جاهایی میرسم که با بودنت نمیشود. و من صلاح خودم را میخواهم که با بودنت لحظه هایی دارم که در نبودنت ندارم ....

آنجا که از کلمات هم ظن میبریم به رنجش و توی خودمان دنبال اشتباه میگردیم را دوست دارم، نه که دیگری را سرزنش کنیم ....

این تعامل، این رفاقت و این راه برایم پر بود از خوبی و زیبایی.... حیف نشدم، تلف نشدم، ترحم نکردم، تحمل نکردم، این زمان رفته را کسی بازنمیگرداند به من اما کسی هم نمیتواند از من بگیردش! من تمرین زندگی کردم، آزمون و خطا کردم، خودم را کشف کردم و البته که تو را یا بخشی از تو را! اسم اینها را دوام آوردن نگذار، تحمل کردن نگذار.... چرا باید خودم را مجبور کنم به تحمل علیرغم میل، علیرغم فایده؟! اجبار کار کجاست؟ 

کام این رابطه بیشتر از ناکامی اش بود! یادت نیست؟ گریه هایی که خالی ام کرد؛ خنده هایی که از سر خرسندی بود؛ سرزنشهایی که: چرا نگفتی، چرا تنهایی غصه خوردی؛ همه کتابها و فیلمها و موسیقی ها؛ همه ی دعاهایی که کردیم؛ آن نماز به وقت گلهای محمدی؛ آن همه ایمیل و به چالش کشیدن، شرح فیلمها و کتابها؛ رازها و حرفهای بی مخاطب؛ نگران شدنها؛ شاهد گره خوردنها و بازشدنها بودن؛ 

گمانم ما، من و تو انسان را رعایت کرده ایم....


پ.ن: به خیال خودت با بودنت زندگی واقعی ام از من دریغ شده بود... و به خیال خودت با کم شدنت زندگی رفته ام بازگشته! هر آن کاری که این روزها میکنم در بودنت هم انجام میشد .... 


پ.ن: نمیدانم چرا اغلب وقفه ها با یک خداحافظی نه چندان مطلوب  شروع میشود! با یک عالمه نقطه .... و چقدر وقفه ها با حس ناراحتی خوب نیستند و چقدر انتظار اینطور وقتها نه بد است و نه خوب...... چقدر آدم دنبال میگردد. دنبال راه شاید، دنبال ایراد کار، دنبال دلیل، دنبال بهانه.....


*فریدون مشیری

۹۴/۰۱/۲۸
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی