افرا

اندر کتابخانه...

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ب.ظ

با کاغذی که در دست دارم پی کتابی میگردم، اما این کُد کارساز نیست... همه ی ۸فا۶۹۸ ها توی یک ردیف نیستند و منم و چند ستون و چند ردیف پر از کتاب! و وقتی کد کتاب را دست دارم اما سهولتی برایم در پیدا کردنش ایجاد نمیکند حرصم میگیرد!

بعد دست بکار میشوم، همه جلال آل احمدها را در یک ردیف چیدم! اتفاقا کدها هم به ترتیبند! جلدهای آتش بدون دود را هم کنار هم میچینم که دفعه بعد که آمدم برای جلدهای بعدی، باز حیران نشوم بین قفسه ها! البته امیدوارم کسی به قفسه من! نزدیک نشود، بهم نریزدش... حالا این امید در مورد بزرگترین کتابخانه شهر، و یکی از برترین کتابخانه های کشور ، امید به جایی ست آیا؟! 


پ.ن: خوب است که کتابخانه در حرم است.... وارد بست میشوی: سلامی و ارادتی، وارد کتابخانه میشوی، از کتابخانه خارج میشوی وارد صحن میشوی، گنبدی هست و ایوان طلایی و باز سلامی و ارادتی... و پنجره فولادی که همیشه گوشی ست مقابل لبهایت و چشمی مقابل چشمانت...

پ.ن: خادمهایی که سرسری تفتیش میکنند را دوست دارم، همیشه فلش و هندزفری هست اما فقط روزهای حرم، کیف پولم چاقتر میشود، خب فکر میکنند اسکناس است دیگر...، قبل اینکه بخواهند هم خودم گوشی ام را روشن میکنم، و در بطری آبم را باز میکنم که ذره ای برای اطمینانشان بنوشم! دیگر اعتراضی به این کارهایشان ندارم، نمیشود مراقب آن بیرونیها بود که نزدیک حرم نذری میدهند، دختر مردم را بیهوش لحظه ای  میکنند که کیفش را خالی کنند، مراقب داخل این حریم که باشند لااقل!

۹۴/۰۵/۰۵
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی