افرا

لحظات خط خطی*

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ
بلاتکلیف مانده‌ام.... مانده ام در برابر خود،‌ در برابر او، در برابر آنها....
یکی نسخه برایم بپیچد، نسخه‌ای که شربت تلخ نداشته باشد،‌چون نخواهم نوشیدش! اما نسخه برایم بپیچید ای همه‌ی آنها! بدانم کجای قلبتانم، کجای فکرتان؟
 کجای این جهان درهم جای من بوده که حالا فکر میکنم آواره شده‌ام؟! 
نسخه بپیچید طبیبانی که نمیدانید این روزها تاب وزن خودم را ندارم و لخ لخ کنان میکشم خودم را بر دوش! گاه بر دوش هم نه! پی خود روی زمین میکشم، صورتم را میخراشد این خیابانها ..... 

*این عنوانی بود که زمانی توی دفتر خاطراتم سرفصلی مهم محسوب میشد!!! 

+ اینها را دلم بر نمیتابد که بر زبان آورم، شاید حذف شود! اما هست ... وقتی که باز خودم را در بغل گرفتم این خطها را خط میزنم. گاه بر خودم لعن میفرستم که چه سخت کرده ام کار را بر خودم ... که .............. 
۹۴/۰۶/۰۹
افرا

نظرات  (۱)

۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۷ نیمه سیب سقراطی
انقدر
که راحت
به خودم
سخت 
گرفتم 
.
.
.
پاسخ:
:-/ ... گاهی مجبورمیکنند انگار ک سخت بگیریم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی