نامه
مارال خط تو مثل روح صحرا، ساده و ابتدایی است. و من آن را به همین دلیل دوست دارم.
حرفهای تو مثل آتشی که در کوهی از کاه خشک افتاده باشد بلند شعله میکشد و خوب میسوزاند. و من حرفهای تو را به همین دلیل دوست میدارم.
من از صحرا دور نیستم مارال، چراکه صحرا همیشه و همه جا با من است.
اما آمدنم وقتی دستم خالی باشد،و سوغاتی برای تو، برای آق اویلر تنها، برای مادر پالاز، و برای همه دردمندان صحرا نداشته باشم چه خاصیت دارد؟
با دلتنگیات مرا بیتاب نکن، و با بی تابیات مرا دلتنگ نکن. تو تکیه گاه منی مارال. تکیه گاه اگر محکم نباشد،تکیه بی معنیست.
با قلبت احساس کن؛ اما با قلبت فکر نکن!
بگذار کمی دیگر هم تحمل کنیم، همانطور که صدها سال تحمل کرده ایم.
غذای نیم پخته از خام بدتر است؛زیرا خام، فریب نمیدهد اما نیم پخته میفریبد.
پس کمکم کن تا پخته بازگردم مارال!
آلنی