افرا

جانِ جانِ جان...

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۰ ق.ظ

جانی بودم میان جانان شناور در شط زمان.... چشم بر هر سو و نگاه بر هیچ سو... جانی از میان جانان اما به ناگاه به طعنی نگاهم را بخود گرداند... چه شبیهم بود! چه شبیهم نبود... در عمق تفاوتها آیینه ای بود در مقابلم! انعکاسِ من! هم حالا پدید نیامده بود! دیرگاهی از بودنش گذشته بود اما موعدی برای آغاز درخاطر ندارم... و اینک این جان شناور در مجاورت من دیرآشنای غریبه ی من بود... که از او گریزی نبود... شتاب که میگرفت تا دورشود از دیده دور میماند اما خط سیرش همچنان بر آب میماند و مرا در پی میبرد.... به هر پیچ و تابی گُمش نمیکردم که من این پیچ و تاب را بلد شده بودم؛ آغازی در کار نبود...  جانانه است اینگونه بودنها ... که قید هیچ تعلقی از تو نمیستاندشان! جانی چنین جانانه مرا هردم آرزوست....

۹۴/۰۸/۱۹
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی