افرا

فصلها را هم میشود بهم ریخت، تو بخواه...

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ

داشتم برای سیبهای تازه به بار نشسته مان چیزی مینوشتم...

مینوشتم از اینکه وقتی همه درختها غرق گل بودند او مرده بود! تابستان داشت تمام میشد و باغ پاییزی شده بود که او بیدار شد، گل داد و شد عروس باغ... حالا همه ی درختها عریانند و او اما به بار نشسته، سیب، سیبِ گلاب... سیبهای گلابِ فندقی... 

بعد داشتم مینوشتم: حتی اگر زمستان شد، تو بیا... هیچگاه آمدنت بی هنگام نیست... بهارِ من آمدن توست... رستاخیز این تنِ بی جان باش...

داشتم اینها را مینوشتم که صدای مستند یکهو بلند شد: بهم رسیدند، حتی اگر زمستان بود....

فکر کردم چه هم زمانی خوبی... از همان چیزی میگوید که من مینویسم... این جمله را در مورد دو عاشقی گفت که بعد سالها درد و هجران، در پیری بهم رسیدند.... و گفت: رسیدند "حتی" اگر زمستان بود.... اگر بجای این "حتی" ، یک "ولی" مینشاند چقدر بد میشد... فرق است بین این واژه ها.... عشق فرصت آزمودن امید است...

درخت که زنده میشود، به رنگ و روی باقی درختها نگاه نمیکند، گل میدهد... حتی در خزان! هر وقت رسیدی دیر نیست.. حتی در خزان، حتی زمستان... 

۹۴/۰۸/۲۷
افرا

نظرات  (۲)

۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۳ یه ادم معمولی
چشمان تو

معنای تمام جمله های ناتمامی ست

که عاشقان جهان

دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند

و از گفتار بازماندند...

کاش می توانستم

ای کاش خودم را

در چشم های تو حلق آویز کنم.  عباس معروفی
پاسخ:
سپاس
دقت کردی این جملۀ "عشق فرصت آزمودن امید است" چقدر نا امیده از خودش؟ بعد چرا آدم وقتی میدونه وقتی میفهمه این نا امیدی رو، دست از دونستن و فهمیدن و ادامه دادنش بر نمیداره؟
پاسخ:
چون عشق اجتناب ناپذیره...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی