افرا

نیوه مانگ

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ

بهمن قبادی کارگردان بنام کُرد که تجربه یکی از فیلمهای او بیننده را مشتاق دیدن سایر فیلمهایش میکند! روایتهای بهمن قبادی، روایت زندگیست، روایت آدمهایی که برای زیستن میجنگند، و با مرگ میستیزند.

 "زمانی برای مستی اسبها" محصول 1378 

روایت خانواده ای مرز نشین است. پدر خانواده مثل سایر مردان ده از راه قاچاق کالا با قاطر کسب درآمد میکند، اما زمینها پر مین اند، و کوه و کمر پر ازکمین. و یکی از همین مینها جانش را میگیرد و فرزندانش را تنها میگذارد. ایوبِ ۱۲ساله حالا مرد خانه است، حواسش به دفترمشق آمنه ست و به قهر و آشتی و بدست آوردن دلش، حواسش به روژین و ازدواج مصلحتیش هست و در دل چه شرمنده است، حواسش به مادیح ۱۵ ساله است که جثه ای کودکوار دارد و مادام در سکوت است، میداند برادر بیمارش در هرحال مدت زیادی زنده  نمیماند، عمل هم که بکند خانه ی پُرش چندماه میماند، اما یک روز هم برای بودن غنیمت است، و همین عشق است که امید میدهد و امید است که زندگی میبخشد و میل به زیستن ...ایوب تنها راه درمان برادر افلیجش را رفتن به عراق و فروش قاطرش میداند و امید آنجایی به دادش میرسد که تمام کاروان قاطرها و اجناس قاچاق از کمینی که به آن دچار شده اند میگریزند. فرار با قاطرهای مست خیلی سختتر شده، چراکه این بار بخاطر سرمای بیشتر مشروب بیشتری بهشان خورانده اند. اما ایوب بالاخره بار را از دوش قاطرش وامیگیرد و در نهایت شگفتی، در سکوت و خلوتی حاکم بر خط مرزی، به آسانی بهمراه برادر و قاطرش قدم آنسوی مرز میگذارد... و زیباترین تصویر برای پایان فیلم باقی ماندن آن پالان روی سیم خاردار است..

 عشق امید میدهد و امید تلاش میبخشد.... قاعده ی زندگی این است

*****************

نیوه مانگ به زبان فارسی یعنی نیمه ی ماه!نام فیلم دیگر قبادی مربوط به سال ۱۳۸۵

 "مامو" آهنگساز و نوازنده سالخورده ای ست که بین کُردها شناخته شده است و تمام عشقش موسیقی اصیل کردی ست. پس از سقوط صدام، ماهها تلاش میکند برای گرفتن مجوز و اجرای موسیقی زنده در کردستان عراق. پس از کسب مجوز بهمراه تمام فرزندانش که نوازنده هستند  و مینی بوس "کاکو" راهی عراق میشود و اینگونه روایت فیلم جاده ای آغاز میشود. او گروه خود را بدون  صدای آسمانی "هشو" (با بازی هدیه تهرانی) ناقص میداند. اما هشو بهمراه ۱۳۰۰ زن خواننده در روستایی با فضایی خاص در تبعیدند و بنابراین همراهی او غیرمجاز است. اما مامو سعی میکند پنهانی او را بهمراه خود از مرز بگذراند که ناکام میماند. او هر مانعی را پس میزند تا به هدف خود برسد! حتی با فقدان هشو، شکستن سازها، مرگ دوست سازنده سازش که تنها امیدش برای بدست آوردن سازها بود، کم شدن چندنفر از گروهش  باز امید و اشتیاق دارد. حتی دروضعیتی که شکست پذیرفتنی ست باز به دختری که از آسمان بر آنها نازل میشود اعتماد میکند، دختری که خود را "نیوه مانگ" (با بازی گلشیفته فراهانی) میخواند و میخواهد آنها را از راه مرز ایران، عراق و ترکیه به مقصد برساند.   روایت، روایت عشق است که وقتی به میان می آید مرگ را پس میزند... مامو  از مرگ نمیهراسد بلکه با آن میستیزد! صحنه حضور او در قبری خالی و نگریستن به نیمه ی ماه گواه همین است! تمرینی برای نهراسیدن از مرگ، برای لمسش و نزدیک دانستنش و پس بیشتر نوشیدن زندگی! جایی به دخترش که بخاطر مخالفت همسرش و همینطور شاگردان مدرسه اش نمیتواند همراهشان برود میگوید: "سنور جان، به بچه ها یاد بده نه سیزده نحسه، نه چهارده، فقط مرگ بدشانسیه" و او در طول فیلم چندبار تصویر کشانده شدن تابوتی را در خیال خود میبیند. و در انتها نیز فیلم با به واقعیت پیوستن این تصویر تمام میشود، کشانده شدن تابوت مامو در مرز ایران، عراق و ترکیه که نمادی از سرگردانی قوم کرد در این سه کشور است.

پ.ن: موسیقی هردو فیلم از حسین علیزاده ست و بسیار بسیار شنیدنی.
پ.ن: بازی بازیگران غیرحرفه ای و بومی فوق العاده ست و قابل ستایش. و همین ویژگی فیلمها رو اصیلتر و قابل باورتر کرده.
۹۴/۱۰/۰۸
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی