نیاز دوست داشته شدن
دوست داشته شدن،نیازیست که در برخی آدمها ضعف و عقده ایجاد میکند و در برخی توهّم و اعتمادبهنفسِ مضر و خودشیفتگی... عقدهاش آسیبی به بار میآورد و اعتمادبهنفسش هم آسیبی... عقدهاش این میشود که به لبخندی دل میرود ز دست و...... ترس به میان میآید که فرصت تجربهی دوستداشته شدن شاید هیچگاه پیش نیاید و قناعت به بیکیفیتترین رابطه در ادامهاش میآید... اعتمادبهنفسش هم از آنجا میآید که چندین و چندبار در معرض ابراز علاقه قرار بگیرد و توهمی کامل و کافی بودن سراغش بیاید؛ مضر بودنش هم آنجا بیشتر میشودکه عامل جذب علاقهی سایرین، انتسابیهای زندگیاش باشد و ظواهر،و نه عقاید و افکار و درونیاتش! ...
چیزی که اطرافم به وفور میبینم انسانهایی هستند که محتاج دوست داشته شدناند...همه دوست داشتن را فراموش کردهاند و بیشترین لذت را از دوست داشته شدن میبرند؛ این را بیشتر هم در میان همجنسهای خودم دیدهام... وقتی کسی توی چشمهایم زل میزند و میگوید: "تا حالا کسی دوسم نداشته!" یا وقتی میبینم دختری چطور بدون اینکه شناختی از طرف مقابلش پیدا کرده باشد ادعای دلدادگی میکند! نیازش را این روزها میبینم در شرایطی که ویترینهای نمایشی زیاد شدهاند و متقاضی هم برای این ویترینها کم نیست ... و این میان هستند کسانی که به هر دلیلی پشت این ویترینها قرار نگرفتهاند، و اغلب درونشان حسرتی هست پنهان که از اعتراف به آن هم اجتناب میکنند.
آنچه اهمیت دارد این است که باید از مفاهیم زندگی تعاریفی مخصوص به خود داشته باشیم، آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم به همان اندازه که دوست داشته شدن حس خوبی دارد، دوست داشتن هم دارد حتی گاه بیشتر ... بقدر کفایت است لبخند آدمی از پس پی بردن به علاقهی تو به خودش ....
گاهی بد نیست بجای اینکه ظرفی باشیم برای پر شدن از باران، باران شویم برای پر کردن ظرفی...
به این هم فکر کن