افرا

مرا دیگر از او گریزی نیست...*

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۰۱ ب.ظ

هرچه بودنهای اطرافم بیشتر میشود، بیشتر بودن تو را می‌طلبم؛ باورم به ارزش نوع بودن تو ریشه میدواند... و همچنان خواهان آنم که دوستت بدارم بی آنکه بخواهمت... که باشی بی آنکه باشی! که حضورت در دنیای من تثبیت شود بی آنکه جبری عامل گره خوردن بودن تو به دنیای من شود. 

در هر امد و شدی حتی از نوع معقول و بی حاشیه‌اش بیشتر پی می‌برم که بودنت بهترین نوعی از رفاقتی بوده که پسندم بوده... بودنی که در آن نیازی نیست مفاهیم را در ان بازتعریف کنم، نیازی نیست رفاقت را،‌ هویت را، دوست داشتن را، تعریف کنم... نیازی نیست در پی اثبات آن بروم که حسم در پی تملک نیست،‌ که رفیقی برایم بدون آنکه تو را در لباس هویتت ببینم، هویت تو برای من دوستی‌ات است و نه هرآنچه این روزها موجودیت یک آدم را با آن اندازه می‌گیرند... رفاقت دنیای بی‌وزنی می‌طلبد، دنیای وفاداری می‌طلبد بدون تعلقی... و گمانم ما این دنیا را داریم...

در حجم وسیع بودن‌ها ،‌بودن تو برایم گریز ناپذیر است ...

.

.

.

*شاملوی‌ عزیز

۹۴/۱۱/۲۴
افرا

نظرات  (۱)

۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۲ فاطیما کیان
چقدر ناز بود ...
پاسخ:
نازِ نگاهت ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی