افرا

رنجِ عزیز...

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ب.ظ

افسوس بر آدمی که دردودل کردن بلد نیست! که مرهمش نمکی ست که بپاشد بر زخمی.... زخم فقدان نشسته باشد بر تنی و او در پی توجیه این فقدان باشد، که یعنی باید شاکر این سوگ هم باشی... که اگر آن انتظار به مولود بدل میشد، بختت رنج مدام میشد ... و نمیفهمد که آدم منتظر به روز موعود چگونه دل بسته... نمیداند مادری که در خانه انتظار فرزندش را میکشد حتی اگر دستی و پایی را جا بگذارد و برگردد باز آن مادر روز وصل را به جان مینوشد.... اما نیاید روزی که انتظارت در نطفه بمیرد... نیاید برایت عزیزم... که نیایی امروز بگویی باید شکر کنید که نیامدند...

نیاید برایت آن روز که دردش برای قلب زره پوش من هم زیاد است، چه رسد به آن شیشه ی ظریف و پرده های حریرش که تیزی خرده شیشه هایش هربار که در آغوش میگیرمشان از آن زره هم میگذرند و میخراشند همه ی وجودم را...


این را هم بدان جانِ رفیق، بعضی زخمها درد دارند، اما عزیزند، آنقدر عزیز که میخواهی قاب بگیری بزنی روی تمام دیوارهای خانه که نه... تمام دیوارهای شهر... که نرسد روزی که خاطرش گم بشود زیر خروارها غبار... که هرروز سر زخمش را باز کنی و در خیالت بودنش را نوازش کنی... دیگر یک عکس پروفایل که جایی از این دنیا را نگرفته... فکرش را نکن... با دردش خو گرفته، با دردش خو گرفتم... دلم تنگشان است و این دلتنگی عزیز است، نسخه نپیچ... نسخه فراموشی و جایگزینی و حکمت به کارم نمی آید 

۹۴/۱۱/۲۵
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی