افرا

برای من ای مهربان چراغ بیار...

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ

از فروغ حرف میزنیم، از سنت شکنی هایش، از عبورهایش... از شکستها، از گریزها ... از آن تصمیم ناکامش به مرگ تا آنجا که پیش از آنکه فکرش را کنی اتفاق افتاد... از دریایی که دلش را مدام بر آن میزد ... از تقابل با دنیایی که مقابل او بود، مخالف او بود... و اویی که ایستاد تا آنی باشد که خودش دلش میخواهد نه دیگران ... 

و این جنگیدن چه انتخاب سختی ست... دل شیر میخواهد و پوست کرگدن... که بایستی پای انتخابت، جلوی تمام تحمیلها و حق به جانبی ها... جلوی جماعتی که هردم طناب دار تو را می‌بافند که نفست را بگیرند به توجیه مصلحت... 

و چه سختتر است اینکه بترسی و بنشینی و نقشه دیگران را به دار زندگیت ببافی... 

همه چیز را پاشیده ام که تمرین کنم به دوباره ساختن... اشک می‌ریزم بحال این ویرانی، به حال دلیلش، به حال جان خودم... اما دوباره باید همه اش را سرپا کنم... بسازم... جفت و جور کنم... 

فروغ یکی ست مثل باقی ما... جسارتی اما داشت که ما کشتیمش ...


۹۴/۱۲/۰۳
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی