another break in the wall
اخلاق اساس جامعه ست، اصلاح امور اجتماعی راهش از ذهن و قلب انسانها میگذرد... بگذارید اصحاب سیاست معاهداتشان را امضا کنند و قانونهاشان را تصویب کنند... اما جامعه را تو میسازی، من میسازم... اویی میسازد که وقتی ضربه ای را بر دستی فرود میآورد فکر نمیکند که آن دست اگر یک شب دستگیره در را نپیچاند و کنترل تلویزیون را برندارد، روی روزنامه خط نکشد، مهر بر گیسوان زنی نکشاند؛ شب آن خانه شب نمیشود...
جامعه را اویی میسازد که به حرکتی خلاف میلش چنان برافروخته میشود که کنترل زبان از کف میدهد و فکر نمیکند یکی از گوشهایی که باد کلام او را برایش میبرد کودکی ست که فردای این کوچه و خیابان را از آن خود دارد...
جامعه را ما میسازیم با بی مهری هایمان، با حساس نبودنهایمان، با بطالت و ناامیدی هامان...
جامعه را مایی میسازیم که توان لحظه ای قرار گرفتن جای دیگری را نداریم...
جامعه را مایی میسازیم که به اثر متقابل جزئی ترین وجوه زندگیمان بر زندگی آدمهای دیگر بی توجهیم
اصلاح امور اجتماعی از من و تویی میگذرد که دنبال گردنی هستیم که بند دلیل ناامیدی ها و بدرفتاری ها و کج روی هامان را به آن بیاویزیم...
از خودمان شروع کنیم، قبل هر کلامی، هر عملی به آثارش فکر کنیم... مبادا ترک دیگری بر دیوار زندگی بیافزاییم..