نیمهی پر...
سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ
سال به تمامی نزدیک میشود و مرورش میکنم.. تک تک لحظه هایش را... آن دردها، سوگ فقدان، مرگِ انتظار، روزهای بی صدایی، ضربه های ناجوانمرد... میگویم: چه سال سختی بود.... میگوید: میشد بدتر هم باشد.. به بدترها فکر میکنم.. سرم در خیال بدترها میماند و فقط میگویم: هووووم....
وقتی که پیش میآمد سخت بود، درد داشت، آزار میداد... با فکر به بدترها باید بگویم به خیر گذشت....
سال سختی بود.. اما میشد بدتر هم باشد...
۹۴/۱۲/۱۸