افرا

مهم است واقعن

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۵ ب.ظ

یک ساعت کاشته شده بودم طوری که وسایلم هم دستشان بود و نمیتوانستم راهم را بکشم بروم پی کارم. وقتی آمدند در مقابل نگاه ناراحت و شاکی ام که برایشان جدید بود و سابقه نداشت گفتند چرا زنگ نزدی؟ گفتم حفظ نیستم شماره هایتان را. گفتند تو که اراده کنی از هر کارمند د دانشگاه شماره که سهل است اطلاعاتمان را در می آوری. گفتم میخواستم ببینم خودتان کی می آیید .... آنی که رفاقت در ذهنش چیزی شبیه من است حرفم را گرفت و با چشم و ابرو به بقیه اشاراتی کرد. آن یکی خواست از دلایل منطقی بگوید، گفتم ببین منطق را بعضی جاها مخصوصا در رفاقت باید کنار بگذاری، من اگر جای تو بودم در حال مرگ هم ول نمیکردم بروم رفیقم بماند پشت در بسته...

قضیه چیز مهمی نبود، همه اش هم با شیطنت دوستانه طی و.تمام شد؛ اما همان جمله ام که میخواستم ببینم خودتان کی می آیید بارها به یادم می آید، در شرایط مختلف...

اینکه گاهی خواسته یا ناخواسته آدم کاری میکند یا نمیکند که ببیند آدمهای زندگیش کی به چشمشان می آید؟ کی به دلشان؟ کی به زبانشان؟ و چطور؟ مهم است دیگر. یک بار دیگر هم گفتم... مهم است آدم از چیزهایی مطمئن شود؛ اگر هم از قبل میداند باز بازآفرینی شود.... مهم است؛ شعار ندهیم؛ مهم است واقعن...


۹۵/۰۳/۲۹
افرا

نظرات  (۱)

۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۳ یاسمین پرنده ی سفید
چقدر می فهمم چی می گی :)
پاسخ:
:) خوووبه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی