افرا

اگر ساحل نشین بودیم، دریا حتما صدایم میکرد....

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۴ ب.ظ

 واقعا هیچ کار خاصی نمیخواستم انجام دهم. رفتم که رفته باشم! "من کارت"م را شارژ کردم و به سمت ایستگاه دوم داشتم میرفتم که راهم را کج کردم... دلم خواست بروم پروما چرخی بزنم. وقتی جوان دعوتم کرد به تست عطرهایش رد نشدم. گفتم قصد خرید ندارم. گفت عیبی ندارد تست کنید... رفتم و خودم را مهمان رایحه های جورواجور مغازه اش کردم و آخرش هم عطر قهوه ای که بخاطر باز شدن مشامم بوییده بودم را بیشتر پسندیدم! خواستم بروم و عطری به لباسم زد تا شاید برم گرداند..... وقتی داشتم به کفش چرمی که شبیه راحتترین کفش این سالهایم بود و دوسال برایم کار کرده بود نگاه میکردم و پسر جوان دعوتم کرد به پا زدن باز هم گفتم قصد خرید ندارم! اما رفتم و بند کتانی هایم را باز کردم و پوشیدمش... همانقدر راحت و ساده بود... مجسمه فرشته ی مادر را در دست گرفتم و دلم خواست برای خواهرم بخرمش که مادر فرشته ای شود برای فرزندش به جای ..........  سه زنگوله برنجی که که پرنده ای بهشان آویزان بود را بهترین آویزی دیدم که همیشه دلم میخواسته به وقت باز شدن در صدایش خوشامدم بگوید...... اما من قصد هیچ خریدی نداشتم. آمده بودم که آمده باشم. برگشتنی دلم خواست برای خودم سوغاتی بگیرم!!! چه؟ یک لاک گلبهی...مثل همانی که چند سال پیش داشتم و تنها لاکی بود که خشک نشد و همه ش را استفاده کردم! (مصداقی از معشوقه خپب بودن در متنی که فرشته برایم فرستاد همین بود دیگر... نه؟) رفتم و با اتوبوس رفتم سراه ادبیات... کجا؟ "پردیس کتاب" جایی که یک هفته ست افتتاح شده! و عجیب هم خوب است. از بین تمام کتابها آن نثر لیلی و مجنون طور دیگری به دلم نشست از آنجا که یادآور روزهایی بود که با لیلا توی دبیرستان دقیقا همین کتاب را با همین جنس جلد و قطع از کتابخانه گرفتیم و نوبتی خواندیم و بعد خسرو وشیرین را و بعد پیامبر خلیل جبران را .... و بعد و بعد .... بعد رفتم و خودم را به یک شیرموز دعوت کردم و حین خوردن از نیمه جلد دوی مدار صفر درجه گذشتم... آخر سر هم یک بسته نان لواش گرفتم و رفتم خانه! خانه ای که ............ هیچ... ولش کن



پی نوشت: شده سوهان روحت یکی از همین نزدیکترینهایت باشد؟ شده آنی که داشتنش باید دوای خیلی دردها باشد بشود نمک زخمهایت یا حتی گاهی زخم زننده؟ شده با سماجتی عجیب تازه کردن زخمها را عجین لحظه هایت کند و از هیچ ابزاری دریغ نکند؟ دعا میکنم نشده باشد و نشود برایت....


۹۵/۰۵/۲۸
افرا

نظرات  (۲)

۲۸ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۴ رادیو عاشقی
موفق باشید
پاسخ:
ممنون
شده، خیلی شدید هم شده
پاسخ:
امیدوار بودم نشده باشد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی