افرا

مجازستان

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۲۰ ب.ظ

احساس رنج میکنی از بودن میان کسانی که باید پناه باشند و ارامشگر اما خودشان راه حل رفع همه رنجوری ها را در رفتنت میدانند! اما رفتن به کجا؟ ترجیح میدهی حالا که مقصد امن و مطمئنی نمیشناسی حتی پناهگاههای کوچک را هم از خود دریغ کنی! اسباب نگرانی آنی یا آنهایی که برای حال خوب و بدت فرق قائلند را فراهم نمیکنی. به اویی که مدتهاست بیخبرید از هم یک پیام میدهی: "میشه برام دعا کنی؟" بعد میروی سراغ گفتگوها... یکی یکی پاک میکنی آنهایی را که میبینی غبار گرفته اند از بس بی حرف بوده اند. پاک میکنی کانالهایی که نگهشان داشته بودی برای وقتهای بی حوصله... میروی از تنها گروهی که آدمهایش را دوست داری.... یکی یکی میگویی "که چی؟ پاکش کن... لازم نکرده... پاکش کن..." وقتی از همه جا میروی آدمهایی دنبالت می ایند! صفحه های چتی که پاک کردی دوباره باز میشوند. انگار صاحبانشان فهمیده اند که داری میبرّی ازشان! 

فکر میکنی چقدر دنیایت را نجات داده است همینجایی که برای آدمهای خیلی واقعی آفت واقعیت است.... همینجایی که برای تو خاطره ها ساخته! خاطره هایی که واقعیت از تو دریغ داشته.... تجربه هایی که واقعیها بازت داشته اند از لمسشان....


پی نوشت: صدای گرشا رضایی را دوست دارم...


۹۵/۰۶/۰۱
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی