افرا

به جنگ زده ها رحم کنید...

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۸ ب.ظ
"سه ماه جنگ همه چیز را عوض کرده است... خیلی ها را تنگ حوصله کرده است... گاهی یک کلام که رنگ تلخ بی مهری داشته باشد..."1 آدم را به عمیق ترین حقره های زندگی پرت میکند، به مرز طغیان می رساند، به حد گسیختن از زندگی، به میل نبودن میکشاند، به یأس از کمترین بهره از محبت یک آدم... 
به جنگ زده ها رحم کنید ... نمیدانید ویرانی آستان در چه حالی دارد؟ نمیدانید لرزش هر دم ستون های زندگی چیست... نمیدانید به انتظار دفن شدن زیر آوار سقف، نشستن یعنی چه؟ جنگ زده ای را اگر دیدید در آغوش بگیرید... وقتش را اگر نداشتید به لبخندی لااقل از کنارش بگذرید... مراعات حال بی فروغش را بکنید...
هر یک از ما می تواند جنگ زده ی نبد خاموشی در زندگی اش باشد... از حال هم چه خبر داریم؟ مهر، که خرجی ندارد، حواسمان باشد...
وای به حال وقتی که از حال هم خبر داشته باشیم و باز بی تفاوت دریغ کنیم از هم حتی لبخندی را ... نکند زانو به بغل گیرد و بغض کند که: "کسی به منِ جنگ زده رحم نکرد!..." 

1- به این جمله ی "زمین سوخته"ی احمد محمود که رسیدم، باقی را نخواندم... باقی همه در خود ماندم به واگویه های پریشان ذهنم...
۹۵/۰۷/۰۶
افرا

نظرات  (۱)

رحم
چیزی که دیگه وجود نداره. نه تنها میان آدمها بلکه خود آدم نسبت به خودش هم رحمی ندارد انگار. خود من رحمی به خودم ندارم و نداشته ام. جنگ زده ام، جنگ زده ی زندگی خودم. 
پاسخ:
من هم ... به هرکجا هم که پناه ببرم پسم می رانند که "ای ترسو، تو باید با واقعیتهای زندگیت بمانی، حتی اگر بمباران هرروزه باشد..."

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی