افرا

راه صدساله

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ق.ظ

یک مسابقه ای در تلویزیون پخش میشود به اسم خانه ما. چندتا خانواده با تعداد افراد برابر انتخاب میشوند و پانصدهزارتومان پول برای خرج یک ماهشان در اختیارشان قرار میگیرد. همه چیز در حالت صفر قرار میگیرد. استفاده از مواد غذایی، و آذوقه های موجود در خانه، پول و پس انداز جانبی ممنوع میشود. کنترهای اب و برق و گاز چک میشود، بنزین تخلیه میشود و.... باید بتوانند علاوه بر مدیریت هزینه های این یک ماه، در انتها پس انداز نیز داشته باشند. خساست به خرج دادن امتیاز منفی دارد، باید مهمانی بدهند، به گردش بروند، باید بتوانند یک روز با قطعی آب و یه دبه بیست لیتری آب سر کنند و الی آخر.... به نظرم حساس کردن نگاهها به این مسائل برای جامعه امروز ما بسیار مفید است. به اطراف که نگاه میکنم آدمهایی را میبینم که دوراندیشی خود را از دست داده اند، همه درگیر زرق و برق صرفند! یکی خانه خودش را میفروشد و پولش را به طور کامل به رهن یک خانه میدهد که شیکتر باشد، بدون اهمیت اینکه بعد از این چه خواهد کرد... طرف مستأجر است و چنان هزینه های اعیانی میکند که انگار چیزی به اسم پیشرفت اقتصادی و امکان ارتقای سطح سرمایه وجود ندارد! به قول دوستی کسی دیگر در طبقه خودش زندگی نمیکند، مارک ها بر تن و در دست هر قشر آدمی وجود دارد، کارگر خانگی داشتن در خیلی خانه ها حتی خانه ی یک زن و شوهر جوان هم باب شده است و الی آخر ... اینها همه تا جایی که گذران زندگی را برایشان سخت نکند و به بن بست نرساندشان مایه حساسیت را فراهم نمیکنند. اما از آنجایی که ادمهایی پا میگذارند در یک راه یک شبه برای پیمودن مسیری صدساله است که بالاخره جایی زمین میخورند! مثل همین دو موردی که در روزهای اخیر با خانواده ام مواجه شده اند. هردو آدمهای شاغل با شغلی ثابت و آبرومند و حقوق مکفی ... ام ابدون سرمایه قابل توجه که هر کدام بی گدار به آبی زده اند که برایشان بدهی میلیاردی به بار آورده! یکی با چهل سال سن و فوق لیسانس اقتصاد! و بیست سال اشتغال در آموزش و پرورش و یک و نیم میلیارد بدهی... دستش به دهان خودش میرسید پیش از آن و زندگی آبرومندی داشت اما گلیمی را پهن کرد که از خانه خود و پدرش بزرگتر بود و حالا پرش دوره افتاده برای کمک گرفتن برای آزادی پسرش... پسری که در این شرایط بحرانی، همسرش هم تقاضای مهریه کرده که از این فروپاشی سرمایه دستش خالی نماند!!!

آن یکی هنوز به بن بست قطعی نرسیده، اما یک نگرانی دسته جمعی خانواده اش را درگیرد کرده که پنج میلیارد بدهی و پاساژی که هنوز تکمیل نشده و واحدهایش هم به فروش نرفته چطور به سرانجام میرسد... 

یک مثل قدیمی را بعضی وقتها قدیمیها میگویند: یک سال بخور نون و تره! صدسال بخور نون و کره.... ولی حالا عصر رنگ باختن ضرب المثل هاست و همین میشود که این همه آشفتگی در زندگیها موج میزند!

۹۵/۱۰/۱۳
افرا

نظرات  (۱)

۱۳ دی ۹۵ ، ۱۲:۲۳ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جوانان به شدت درگیر مصرف شده اند و حتی این مصرف گرایی شدید را به پدران و‌مادرانشان هم القا کرده اند. گویا در چند سال اخیر هیچ چیز جز پول و سکس برای آدمها جذاب نیست. هیچ اخلاقیاتی بر جامعه حاکم نیست و همه سعی دارند دیگری را از میدان به در کنند.
البته آن فیلم خانه ما می توانست بهتر ساخته شود. به نظر می رسد کمی با سیاست های دولت هماهنگ است که وضعیت اقتصادی خیلی هم بد نیست و می توان با ماهی پانصد تومان هم زندگی کرد. اما در هر خانواده نرمالی مگر می شود که یک نفر مریض نباشد؟! 
پاسخ:
چه عرض کنم... آشفته بازاریه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی