افرا

و مهتاب در خواب او هم بالا نمی آید

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۵۶ ب.ظ

وقتی داشت از دره مهتاب حرف میزد که جایی ست حوالی طرقبه و من تابحال اسمش را نشنیده بودم و میگفت از برنامه شب پیمایی دره مهتاب وقتی قرص ماه کامل است، یاد دوستی افتادم و اینکه پرسه زدن در شبهای مهتاب آرزوی ثابتش بود! چیزی که رسیدن به آن سخت و دور از ذهن نیست! اما شرایط خانواده های سنتی و اجتماع آن را امکان ناپذیر می سازد. و به این فکر میکردم اگر هنوز مثل آن وقتها با عقیل کوه و دشت رفتنمان ادامه داشت، و هنوز پیوندی با آن دوست وجود داشت، و اگر دره مهتاب را میشناختم و اگر پیش از آن شبی که ماه بزرگترین و رویایی ترین تصویر خود را بر زمین تابانده بود همه اینها در ذهنم همزمان وجود داشتند، میشدم مجوز دوستم برای اجازه خانواده اش که وقتی با من و برادرم قرار باشد جایی برود مسئله ای وجود نداشت!

اما حالا هیچ کدام نیست... و من دوست داشتم قدم زدن زیر سایه مهتاب حسرت هیچ دختری نباشد! و من او را تصویر میکردم که در آن دره مهتابی از همه آدمها فاصله میگیرد و در دره تنهایی خود فرو میرود...


۹۵/۱۰/۲۷
افرا

نظرات  (۱)

۲۷ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۵ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کاش خیلی چیزای دیگه حسرتمون نمیشد:(
پاسخ:
کاش... دستی باید برای وارونه کردن اوضاع... شروعی باید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی