افرا

صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود...

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۳۴ ب.ظ

سنگ فرش باغ خیسِ خیسه...یه جاهایی اگه برفیه، اینجاها این روزا همه‌ش بارونیه... نه بارونِ شرشر، بارونِ نم‌نم که هوا رو مدام خیس نگه داره مث خاطری که از یادی خیس خیسه... مدام و مدام... مثل خاطرِ من که تا همیشه بارونیته!  شال سفید بزرگ مامانو، همونی که چندوقت پیش بی هوا بهش گفتم میشه بدیش برا من؟ و از صندوق قدیمیش درش آورد و سخاوتمندانه بخش دیگه ای از جوونیشو داد بهم... امروز برش داشتم، انداخمتش رو شونه‌م ... اصلن گرفته بودمش برا همین روزا، برای یه روز خنک بهاری که بشه گرمی شونه هام، که گلای سرخ قشنگش روی تنم، زیر بارون بشکفن و رنگ بهاریشونو به رخ باغ در حال بیداری بکشن، که باغ زودتر و زودتر بیدار شه... ریشه‌های شالو دور انگشتام میپیچم و قدم میذارم توی راه باغ... بابا داره میم‌ها رو سروسامون میده... خاک باغ جا به جا جوونه زده، ده پونزده تا از درختا هم شکوفه زدن، هوا خنکه، آسمون قشنگه، بلبلا امروز پشت پنجره کولاک کرده بودن، تا همین حالا یک نفس دارن نغمه میزنن... نمیدونی چه صدایی ازشون پیچیده توی باغ... چندوقت دیگه اینجا غرق گل میشه، عطر گلای یاس و محمدی میپیچه همه جا، میشه یه تیکه از بهشت اگه رمقی باشه برای به جان کشیدن قشنگیاش... رمق تویی! اگه باشی... 

۹۶/۰۱/۰۵
افرا

نظرات  (۱)

هوای این روزها خیلی قشنگه..
شهر دلبری می کنه..


پاسخ:
اونم چه دلبری‌ای.....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی