دوستت میدارم بیآنکه بخواهمات
سالگَشته گیست این
که به خود درپیچی ابروار
بِغُرّی بیآنکه بباری؟
سالگشته گیست این
که بخواهیاش
بیاین که بیفشاریاش؟
سالگشته گیست این؟
خواستناش
تمنایِ هر رگ
بیآنکه در میان باشد
خواهشی حتا؟
نهایتِ عاشقیست این؟
آن وعدهی دیدارِ در فراسوی پیکرهاست؟
«احمد شاملو»
***
دل قطره قطره شد
تا عشق شد
تا یار شد...
«مسعود کیمیایی»
***
برون نمیرود از خاطرم خیال وصالت
اگرچه نیست وصالی، ولی خوشم به خیالت...
«رهی معیری»
***
فرخنده آن امید
که حِرمان نمیشود
«پروین اعتصامی»
***
من ندارم سر یأس... با امیدی که مرا حوصله داد
«شاملو»
***
و اکنون،
این امروز است!
دیروز رفت،
در هالهای از غبار و چشم خوابآلود،
و فردا،
با جای پای سبز
در راه است ...
«پابلو نرودا»
***
ای در میان جان و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بیخبر...
«عطار»
***
گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به زاری بخوانمت
پیوند جان جداشدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت ....
«شهریار»
***
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست
«سعدی»
***
با من، هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست! همچنان دلِ من، مهربانِ توست...
«سعدى»
***
هر آنچه دوست داشتم، برای من نماند و رفت
امید آخرین اگر تویی، برای من بمان
حسین منزوی