افرا

وا بمانی ای روزگار کج اخلاق .....

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ

کاری از دستم بر نمی آید جز تماشای موریانه ای که هردم میخورد درب این کلبه ی بی در و پیکر را ...

کاری از دستم بر نمی آید جز تماشای فروریختن سقف این خانه را ...

کاری از دستم بر نمی آید جز تماشای گلاویزی اش با جنون را ....

چقدر من ناکاره ام ...

بلد نیستم چه بگویم ... چه کنم ... دلم خیلی کارها می خواهد اما توانم نیست ....

بیخود نبود آن زمان ک به رشته و تحصیل فکر می کردم روانشناس شدن اولین گزینه ام بود .....

نشد ...

جایی دیگر رفتم ... سیاست خواندن و تماشای گود عوضی ها شد سرنوشت من ... و من به کاشانه که بر میگردم خود را بی اثرترین می بینم ... بی اثری که همگان از او انتظار صبر دارند .. انتظار کمک ... انتظار آرامش .... انتظار ...................................


نکند دیوانه شوم!

به جهنم ....

چه خودخواهم که فروریختگی آنها را می بینم و به فکر دیوانه شدن یا نشدن خودم هستم .... 

نه! خودخواه نیستم ... آخر میخواهم آب قند درست کنم ... دیوانه که نمی تواند آب قند درست کند! باید سرپا بایستم ....

انگشتان پایم درد میگیرند.. کمی کبود شد .... تنها شدم .. رفتم بشورم آن ظرف چرک های مزاحم را .... از خودم بیخود شدم ... لگد زدم به در مزخرف کابینت ......

رفتم توی جارختخوابی نشستم و گریه کردم ............................

نکند دیوانه شوم !!!!

دلم گرفته از این شهر رخت می بندم ...

هزار خانه یکی خانه ی امیدم نیست....



کی حالم خوب می شود؟ کی حالش خوب می شود .....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فعلم مفرد است اما خیلی ها منظورمند .... خیلی ها ............................................

کی؟؟؟؟؟؟

۹۳/۱۱/۲۱
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی