افرا

جویای حالم اگر هستی منتظرم فقط .... منتظر ویرانی حتی! دست و دلم به هیچ نمیرود .... دلم سفره هفت سینی میخواهد نه مثل هرسال ! چشمم به چند ظرف چوبی ای ست که توی باغچه رها شده ....

چقدر خانه ی بی پرده خوب است ... میتوانی تجسم کنی که توی کوهستانی و با خودت بازی پژواک کنی .... داد بزنی درست میشه؟.... صدا بیاد: میشه... میشه ....  یاد شبی بیافتی که جلوی پدر بیتابت زانو زده بودی وسرش را توی بغل گرفته بودی و فقط میگفتی : هیــــــــــــس ... درست میشه ... درست میشه ..... 

دلت پربکشد به حوضی که فکر میکنی حاجتت داده! یک حوض خالی با کاشی های آبی که حالت را خوب کرد ..... که هروقت دلت میخواست جایی خلوت کنی آرزو میکردی کاش میشد آنجا بودی .... مثلا مثل چشمه مراد میبود! چیزی می انداختی و چیزی بر میداشتی.... بقدر آرزویت دلبسته ی صیدت میشدی ...

جویای حالمی..... میدانم .... 

منتظرم فقط! قلاده به گردنم انداخته اند انگار... قلاده ای که اسیرم کرده ... اسیر زمان ... اسیر فضا .... 

تقلا میکنم که زنجیر پاره کنم که رها شوم..... 

سفره هفت سین خوبی می اندازم امسال ...  شاید با گونی و چوب ..... سر سفره میگویم : خدایا شکرت..... حتی اگر گره ها باز نشده مانده باشد ...... حافظ باز میکنم به امید مسیحادمی که قرار است بیاید....


۹۳/۱۲/۲۱
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی