"لافکادیو"
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۵۲ ب.ظ
"درست نمیدانست کجا میرود ولی میدانست که بالاخره دارد به جایی میرود چرا که ما باید به جایی برویم, نباید برویم؟
نمیدانست چه اتفاقی می افتد ولی میدانست که بالاخره یک اتفاق می افتد چراکه همیشه چیزی اتفاق می افتد , نمی افتد ؟"
نوشته های شل سیلور استاین اغلب دوست داشتنی ان .... لافکادیو شیری که دیگر نه شیر بود و نه انسان .... خودش رو گم کرد .... از خوندنش لذت بردم .... درکش کردم ...
بالاخره اتفاقی میافته! رفتن آغاز باید کرد ... برای پیدا شدن باید رفت... من این یوسف که در پیرهن گم کرده ام را دوباره خواهم یافت ! ....
"آنچه من جویای آنم هم اکنون جویای من است"!...
۹۳/۱۲/۲۲