fountain
چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۱ ب.ظ
First snow ....
صحنه ای که بارها در طول فیلم تکرار شد..... درخواست قدم زدن به مناسبت اولین برف و سرباز زدن تامی بخاطر مشغله ای که دلیلش فقط و فقط ایز بود!
تامی برای زنده ماندن ایزی تلاش میکرد ...... به روی حس متفاوت ایز در ان روزها چشم بسته بود و به تعبیر خودش دنبال درمان مرگ بود... از نظر او مرگ هم یک بیماریه مثل تمام بیماریها....
ایز اما مینوشت.... از ستاره ای که میمیرد ... ایز از درخت جاودانگی نوشت .... درختی که جسم انسان ریشه های اون خواهند شد و روحی که از آن صعود خواهد کرد ....
لحظه مرگ ایزی ... حلقه ای که در دستان پیرمرد در حال مرگ بود ... و انگشت تامی که تنها رد حلقه را داشت !!! افسوس .....
حواس تامی فقط به زنده نگه داشتن ایزی بود......
۹۴/۰۳/۲۷