خاطره ...
شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ب.ظ
کلید خانه اش را به برادر داد تا با همسرش بین مسیر برای استراحت توقفی بکنند....
روی آینه اتاقش عکس سونوگرافی را دیده بود... و کنار تختش تنها یادگاریهای ایام انتظار: دو دست لباس، اردک مادر و دو جوجه اردک که میچرخیدند و شعر میخواندند، عروسک دوقلویی که بجای بچه ها سرسفره هفت سین نشستند........
خواسته بود عکس را بردارد.... اما برنداشته بود
هیچ کس جرات حذف ردپای فرشته ها را ندارد.... .... انگار همه میخواهیم باشند، بمانند...
پ.ن: روزی که آن اردک ها را"ح" خرید... همگی روی سرامیک مثل بچه ها نشسته بودیم و ذوق میکردیم... مادر از همه بیشتر...آخر اولین نوه اش بود، دوقلو، دختر، فرشته................
۹۴/۰۵/۰۳