در این سرما و باران یار خوشتر...*
دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ
باران اشک ریزان ابرهاست برای خاطرات زخم خورده ام....
باران و رقص و نشاط؟ زهی....
باران اینجا، خلط اشکهای من و ابرهاست به حال همه آن خاطراتی که میتوانستند حالا برویم بخندند اما حالا می آیند تا فقدان را به رخم بکشند ... که خراشها را نو به نو کند... و سالیان دور را به سان لحظه ای پیش برایم زنده کند! و کابوس ها را انگار کند که همین دیشب دیده ام و از هولشان بیدار شده ام....
باران و عشق بازی؟ باران دفتر خاطرات من است که شبهای بارانی لابلای این درختان تاریک ورق میخورد!
پ.ن: باران خوبی بارید ...... و تشنه ام کرد.... تشنه ی سلامی نو به نو به یاد سلامهای کهنه...
پ.ن: شهر بارونی سیامک عباسی و محمد راد شنیدن داره....
*مولانای جان
۹۴/۰۷/۲۷