بازیِ اقرار...
تو بعضی فیلم خارجیا سکانس مشترکی هست مربوط به یه سرگرمی که شاید اسمش "اعتراف کن" باشه؛ توش هرکدوم آدمای حاضر، یه بطری خیلی کوچیک ویسکی دارن. نمیدونم حالا ویسکیه یا یه چیز دیگه و من دارم اسمشو درست میگم یا نه؟ اما خب بهرحال خاصیتش توی اون بازی اینه که با هر جرعه ش یه حقیقتو بی پرده به زبون میارن، با هر جرعه ش از یه خاطره ی مگو پرده بر میدارن، با هر جرعه ش اقرار میکنن... اعتراف میکنن....
داشتم فکر میکردم که کاش مام یه بار میرفتیم بالای یه بلندی ... و میخوردیم و میگفتیم... من که نخورده اعترافامو کرده م .... نوبت توئه رفیق.... همه رو سر بکش و بگو..... نترس، نمیپرم پایین! من نپریده از هول این ابهام سقوط کردم... فقط به این فک کن که اگه با حرفت بال در بیارم چی؟ .... میدونستی عاشق پروازم، عاشق ارتفام... چی میشه اگه تو بال پروازمو داده باشی.... پرواز یا سقوط بهتر از اینه که یه عمر بالی داشته باشی که بال پرواز نیست... و مرغ وار، پات روی زمین باشه و چشمت به آسمون در حالیکه دوتا بال رو داری ....