دعا کنم که ببارد....
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ
چه شلخته روزگاری ست...
هیچ چیز سر جایش نیست!
نه روی زمین برفی...
نه بر زبان تو حرفی...
سابق بر این، زمستان که میشد، چشم انداز هرصبح من این بود: زمینی به درازای باغ، سفیدپوش...
سابق بر این تو که بودی، چه بسیار حرفها بود، به درازای شبهای زمستانیم ...
زمستان است، تو هم هستی .... اما چیزی سرجایش نیست... شلخته روزگاری ست ....
۹۴/۱۰/۱۹