مبارک شود عید...
دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ق.ظ
گاهی به آستانه تحمل میرسی، به آنجا که عنان از کف دهی، آنجا که از پس خودت بر نیایی، آنجا که حس کنی میتوانی اما نتوانی که ورق را برگردانی، خودت را بدست بیاوری...
همه چیز هم تو را سوق داده باشد به سمتی که زبان به کام گیری و گله پیش هیچ کس نبری... همه چیز......
با این حال در درون خودت که میخواهی به نجوا بر آیی و شرح واقعه بخوانی، آنقدر کودکانه و دم دستی به نظرت میرسند که تنها یک جمله به زبانت می آید:
چه دست و پاگیرند این خرده ریزه های زندگی...
نه سازش پذیرند و نه چشم پوشیدنی... مثل زالو چسبیده اند به گریبانت و می مکند خون آرزوهای کوچکت را... آرزوهایی که رویا نیستند، قانعند و اهل سازش... اما با آنچه نمیسازند همین خرده ریزه هاست...
عجب دست و پاگیرند این خرده ریزه های زندگی...
۹۵/۰۱/۰۲