منج
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۸ ب.ظ
روی خانه آبی ایستاده بود...
-الان افرا شیش میاره
+واااای نه.... هرچند افرا دلسوزانه بازی میکنه. مهره نمیکاره!
تاس را به عادت توی مشتم چرخاندم و انداختم.
شش آمد! نکاشتم! تنها مهره ای که در بازی داشتم را حرکت دادم به جلو...
+چرا نمیزنی؟ این که بازی نشد...
من بازی را هم جدی میگیرم! از برنده شدن لذت میبرم. اما دلم میخواهد معمولی برنده شوم، نه با از میدان به در کردن حریفها! مسخره ست.... اما من توی بازی آدم جدی ای میشوم!
آن بازی را بردم... خیلی هم معمولی، بدون آنکه کسی را از میدان بدر کنم! بعضی وقتها هم نمیبرم و باز هم لذت میبرم!
۹۵/۰۱/۰۸