افرا

یادداشت‌های بی سرپناه

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۸ ب.ظ

شلخته ام در نوشتن! همین بود که وقتی ملیحه با دیدن تندیس تمنوس پیله کرد که برو دفتر شعرت را بیاور بخوانم، خودم را به هر دری زدم که حواسش پرت شود و بیخیال شود! (دفتر شعر کجا بود دختر، جملات من بی سرپناهند، آواره ی پوشه ها و کاغذهایم، آواره ی ذهن و قلبم، آواره کوچه و خیابان)

همین است که وقتی دکمه پوشه نارنجی رنگ را باز میکنم که بین کاغذهای یادداشت پایان نامه فهرست اصلی را پیدا کنم، کاغذی پیدا میکنم و نوشته هایی که شاید نامه هست؛ اما پایان نامه.. نه! تاریخ هم که ندارد... اما آدمهایی هستند که نوشته های یتیم را بشناسند و ....


یک سمت کاغذ نوشته بودم: 

"بهانه سرودن نیست...

رفتن...

یک شبه فکر میکنم گوشت آب کرده ام

برخاستم و رخت به تن کردم و زدم بیرون

و حالا پشت میزم نشسته ام

حس میکنم لباسم به تنم میگرید

تنی نمانده به تنم....."


گوشه دیگری نوشته ام:

"وفاداری ام به خاطرات روزهای خوب

پای ماندنم را قرص کرد...

تو به چه وفاداری که هستی ..

اما سنگینی نبودنت هرروز آوار میشود بر حضور من؟"


و آخرین گوشه:

"فقدان بهانه سرودن من نخواهد بود..

اما دارم از نبودن تو مینویسم...

گله ای نیست

کاش در اوج خوب بودنم در نظرت، مرده بودم..."


۹۵/۰۱/۲۰
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی