از تهی سرشار...
يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ب.ظ
طی دو روز، ده بار دوباره از اول صفحه یک را خوانده ام تا خط سوم پاراگراف دوم....
تمام کتابهای جهان نخواندنی اند، فیلمها نادیدنی و موسیقی ها ناشنیدنی... هنر بی هنری محض است وقتی که تو از من می ربایی تمام قرارم را... چشمم فقط روی این خطوط راه میرود و هیچ مخزنی انگار نیست که درون خود بریزد ادراکات این روزنه های درک را! خالی ام یا سرشار؟ هیچ چیز به درونم راه ندارد وقتی که تو لبه جانم ایستاده ای! نه می مانی، نه میگذارم بروی...
۹۵/۰۱/۲۲