چرخه ی معکوس
"جستن
یافتن
و آنگاه به اختیار برگزیدن"*
اشکال زمانه ی من چرخه ی معکوس شناخت و علاقه است که آدمها به آن دچارند... اینکه برمیگزینند کسی را از پی شیفتگی و احساسشان را تا ته خرجش میکنند و بعد آن است که ذره ذره شناخت حاصل می آید ... اگر خوب بود که ای بسا اقبال این آدمها و اگر خوب نبود آنجاست که او میماند با قلبی که مخزن احساسش خالیِ خالی شده و تاوانی که باید به نسبت نوع انتخابش بپردازد...
البته این شناخت نکته ای دارد، اینکه خصوصیات ذاتی فرق دارند با اشتباهات موقت و لحظه ای. آدمها حق اشتباه دارند و نباید قضاوتمان بر اساس اشتباهاتی باشد که ناآگاهانه اتفاق میافتد.
پ.ن: گیلاس های زودرس در مقایسه با گیلاسهای معمولی خیلی ریز و کوچکند.. اما اشتیاق آدم برای نوبرکردن گیلاس را برآورده میسازند و لذت شیرینی نصیب میکنند. گیلاسهای زودرس مدت زیادی روی شاخه نمیمانند و درختش هم عمر کمتری نسبت به باقی درختها دارد.
بعضی آدمها هم درخت زودرس توی قلبشان میکارند، زود بار میدهد و لذت هم دارد اما عمری ندارد. فکر کن چقدر طول میکشد تا جای خالی ریشه ای که از خاک قلب برکندی را خاک حاصلخیز پر کند؟
*شاملو