عشق عنکبوتی...
دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ
تاری در سرتاسر وجودم تنیده ای که نه ابتدایش پیداست و نه انتهایش.... فقط نگاه که میکنم تو را میبینم که روی سطحی نامرئی در وجودم ساکنی همچون موجودی معلق!
عنکبوتها نقل مکان که میکنند تارهایشان را با خود نمیبرند، تار جزئی از آن وجودی میشود که دورش تنیده شده... تار برای آن وجود است نه برای عنکبوت... و عنکبوت حتی اگر رفته باشد هم چیزی را به اسارت خود در آورده . ردی از خود بجای گذاشته... عنکبوت ها در عشق خطرناکند! مثل آن گونه بیوه اروپایی اش که بعد وصال، جفتش را میخورد و خودش هم دیگر هیچوقت به هیچ مرد عنکبوتی دیگری نزدیک نمیشود!
۹۵/۰۳/۱۰