پیش نویس
سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ
شعرهایی، آهنگهایی، متنهایی، اسم کتابها و فیلمهایی، چیزهایی هست که اولین راه دستیابی بهشان، سرچ کردن در یک صفحه چت است! جایی که از همه شان حرف زده شده، گلچینی از دوست داشته هایم... و همین سرچ کردن آغاز پریدن چشمم می شود، بینی ام میسوزد، کم کم قطره های زلال اشک دیده ام را تار میکند، تا بتوانم بخوانم باید به دستمالی پاکشان کنم؛ خودم را گم میکنم.... و باز خودم را پیدا میکنم، به خواندن روزهای پی در پی، در حال پاک کردن اشکهایم... خودم را پیدا میکنم در همان حالی که کلماتی را نوشته ام؛ اینکه کجا نشسته بودم و در چه حال و چگونه را همه در یادم است،..و امان از این حافظه.. و امان از این نقطه ها... و امان از توجیهات آدمها، امان از رها شدن ها، رها کردن ها... و امان از ........
ولش کن... قرار بود تمامش کنی این حرفها را، این را هم مثل همه آن چیزهایی که خیلی از روزها نوشتی و اما نه آن دکمه انتشار را زدی و نه دلت آمد پاکشان کنی بفرست به پیش نویس، پیش نویس دلگویه هایت....
۹۵/۰۸/۱۱