به دنبال نور...
وقتی شرایطی پیش رویت قرار بگیرد که قرار باشد در بازه زمانی نامعلومی، تایم روزانه زیادی را به کاری مشغول باشی، و با بررسی ذهنیت طی دوسه ماه بتوانی حفره های مادی زندگی اقتصادی ات را پر کنی و از آنجا به بعد به چشم انداز کوتاه مدت و بلند مدت فکر کنی و کم کم تجربه کنی همه آنچه را که اطرافیان را هیچ وقت نخواستی به خاطرشان به دردسر بیاندازی...
شاید تناسب زیادی بین جزئیات وجود نداشته باشد، اما در شرایط انتخابهای محدود یکی را باید به ناچار برگزید تا شرایط را از حالت رکود بیرون آورد.
رویای خیلی از جوانها یک کار روزمره و حقوق بگیری محدود نبوده و نیست، بهترین توصیف برای نسل ما همین است که "کسی که پی فتح خورشید بود، به یه چکه نور راضی شده" و من نمیخواهم راضی باشم، حتی اگر لازم باشد مدتی با همین چکه نور پیش رویم را ببینم... بی آرزویی مرگ است، بهتر است که کم کم تکانی به خود بدهی و برای خود آرزوهای دست یافتنی لیست کنی که به چنگ آوردنشان یک هدف شود و نه یک رویاپردازی صرف.
باید تکانی به خود داد...