کاش قراری هم بود...
سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۲ ق.ظ
فرزاد فرزین برای شهدای مدافع حرم و آتشنشان کلیپی آماده کرده بود و امشب برای اولین بار در خندوانه پخش شد، صحنه برگرداندن مرد و بازکردن مشتش و حلقه در مشتش و بعد انفجار دقیقا صحنه کلک حلقه فیلم "لئون" بود و خب هیچی دیگر...
فیلم خشم و هیاهوی هومن سیدی را اصلا دوست نداشتم! طناز طباطبایی که دقیقا عین صحنه های فیلم "دخترها فریاد نمیزنند را تکرار میکرد، همان ترسها، همان چشمهای دریده از وحشت اعدام، همان پاکشیدن ها و کلا همان بازی دیگر... داستان هم کلا نچسبید دیگر!
اما "لاک قرمز" خوب فیلمی بود... خیلی خوب. و دیدنش کلی دلچسب بود و راضیم از دیدنش، برعکس ملبورن که به نیمه نرسیده رهایش کردم و "ناهید" که دیدن و ندیدنش هیچ فرقی با هم ندارند!
"غریبه در شهر" ساعدی را بستم و "دهقانان" یاقوتی را بازکرده ام. بعدش هم میروم سراغ "همهی همسران اجنهی شیخ محمود" از لطیف هلمت، نویسنده کرد که یک ضدرمان محسوب میشود که تجربه ای در خواندنش نداشته ام...
باقی ویراستاری کتاب دکتر را شروع کرده ام که تا پایان تعطیلات تحویلش بدهم، و یک نکته که هربار از ویراستاری و تایپیستی خودم مینویسم میخواهم به آن اشاره کنم این است که متنهای من که در اینجا بدون رعایت نیم فاصله و حتی بدون بازخوانی و با غلطهای تایپی پست میشوند نماینده ای از کارِ من محسوب نمیشوند. چراکه در ذهن من نوشتن در اینجا مثل حرف زدن محاوره است، آدم توی حرف زدنش تپق میزند و همیشه شسته رفته حرف نمیزند و خیلی وقتها دچار لغزش کلامی میشود. اینجا هم بخشی از زندگی عادی و روزمره من است، من خودویرایشی نمیکنم... من اینجا فقط حرف میزنم. هرآنچه از ذهنم میگذرد بدون اینکه در پیش نویسی آماده کنم به سرعت در همین کادر ارسال مطلب تایپ میکنم و اینها خودگویه هاییاند که با عزیزانی شریک میشوم و همین...
دفاع پایان نامه افتاد بعد عید. مشغول استخراج مقاله ها از پایان نامه ام که نهایت استفاده از متن را تا پیش از تبدیل به کتاب داشته باشم! خوشحال کننده ترین اتفاق در طول تحصیلم همین میتواند باشد که پایان نامه ای از کار دربیاورم که ارزش کتاب شدن داشته باشد و هیچی دیگر...
۹۶/۰۱/۰۸