افرا

فرشته ها با هم می آیند، باهم میروند.... رفتند

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ق.ظ

پرده پنجم:

- ماهی سفیده تویی. دوتا قرمزا هم بچه هان...

-پس تو کوشی؟

-من تُنگشونم دیگه...


پرده ششم:

-مامان دوس داری چی صدات کنن؟ مامان بزرگ، مادربزرگ، مامان کیمیا، مادرجون، مامان جون ....

-همون مامان جون بهتره

-شما مامان جون بشی خب پس من چی میشم؟.....


پرده هفتم:

-مژدگونی بده تا بگم

- خب بگو دیگه.... باشه میدم....

-داری دایی میشی...تازه دایی دوتا هم داری میشی

-ای جونم.. ای جونم ....خداروشکر... خداروشکر


پرده هشتم:

-یه چیزی تو خونه تون عوض شده... 

-نه . چیزی تغییر نکرده. فقط دیگه نی نی نداریم ....

- قرار شد فکرشو نکنی دیگه.... آهان اون گلدون روی اپن جدیده.... 


پرده نهم


-کجایی؟

-خونه

-زنگ زدم با مامانت خوش و بش کنم . یه چیزی گفت که خشت از دستم افتاد! هنوز تو شُکَم.... قضا و قدره دیگه. داری چکار میکنی؟

-دارم قضا و قدرو تماشا میکنم....


پرده دهم:

-من نی نی هامو میخوام... الان همه باید زنگ میزدن تبریک بگن.... کاش فرشته هام اون دنیا بیان دنبالم.... از وقتی گفتی اونا فرشته ان انقدر ذوق داشتم که منم مامان فرشته هام ......

وای انقد خوشگل بودن، مو داشتن، چشماشون بسته بود.... قدشون بلند بود.... نخواستن من مامانشون باشم... 



پ.ن: و خداوند نعمتش را از ما بازستاند... و خانه سوت و کور شد... وکسی با ورود خواهر ذوق نمیکند که "مامان نی نی ها اومد" ... و دلم تنگ است ..... خیلی تنگ

۹۴/۰۲/۲۵
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی