افرا

The secret in their eyes

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ب.ظ

راز چشمهایشان
قصه بر سر پرونده تجاوز و قتل یک دخترجوان است، که بنجامین اسپوزیتو به آن رسیدگی میکند. او معاون زنی به اسم  ایرنه است و خودش هم دستیاری دارد به اسم پابلو.
راز چشمها را از آلبوم خانوادگی دختر کشف میکند از چشمان پسری که به طرزی خاص در تمام عکسها به او خیره بوده. و اما پیدا کردن این فرد کار آسانی نبود چراکه محل کار و زندگیش را ترک کرده بود. و علیرغم اینکه قاضی اجازه تجسس در خانه مادری این فرد را نداد اما بنجامین به همراه دستیارش پنهانی وارد این خانه میشوند و نامه های عاشقانه "گومز" را پیدا میکنند. اما نامه ها فاقد پاکت و اسم و آدرس هستند و متن آنها چیز روشنی را نشان نمیدهد. تااینکه پابلو که دائما باید در مشروب خانه در حال مستی پیدایش میکردی، در همان مشروب خانه و بین رفقای مستش توانست نامه ها را رمزگشایی کند. او میگفت: "یک مرد میتواند همه چیز را در خودش تغییر دهد بجز اشتیاق و هوسش، همانطور که هوس من مست بودن است، و اشتیاق تو فکر کردن به ایرنه حتی وقتی که دارد نامزد میکند". در تمام نامه ها نامهای ناشناسی دیده شده بود، که پابلو پی برده بود همه آنها مربوط به یک باشگاه فوتبال هستند و در نتیجه این طریقه نوشتن که مدام در حال تشبیه زندگی واقعی به جزئیترین عادات بازیکنان یک باشگاه فوتبال بود، نشان از علاقه و اشتیاق خاص او به این باشگاه داشت. بنابراین بارها و بارها به ورزشگاه رفتند و در بین هواداران آن باشگاه به جستجوپرداختند، تااینکه در حال ناامیدی از امکان پیدا کردن او، کاملا ناگهانی توانستند او را پیدا و دستگیر کنند.
و او همان قاتل بود، چراکه ایرنه توانست با نوعی تحقیر، گومز را علیرغم انکارهای پی در پی اش تحریک به گفتن حقیقت کرد.
همسر دختر از حکم حبس ابد ناراضی نبود چرا که از نظر او اعدام ناعادلانه و نوعی لطف در حق مجرم بود. چراکه هیچ وقت کسی به او تجاوز نمیکرد و تا سرحد مرگ کتکش نمیزد. بلکه فقط در یک لحظه زندگی را از او میگیرند.
اما پس از چندی شاهد آزادی گومز شدند. درواقع قاضی بخاطر همکاریهایی ک گومز در زندان با آنها داشته او را نه تنها آزاد که به استخدام نیز در آورده. و در جواب اعتراض بنجامین و ایرنه گفت: عدالت جز یک جزیره دورافتاده نیست و اینجا زمین است و زندگی واقعی!
تا اینکه گومز که حالا جایگاه و منصبی برای خودش پیدا کرده بود، عده ای را برای قتل بنجامین فرستاد، و پابلو که به تنهایی در خانه بنجامین بود، خودش را جای او جازد و او را از مرگ نجات داد و خودش کشته شد! 
۲۵سال بعد بنجامین که به شهردیگری منتقل شده بود بازگشت و قصد داشت در مورد این پرونده رمانی بنویسد. و بنابراین به دیدار ایرنه و بعد از آن به دیدار "مورالس" (همسر آن دختر) رفت. مورالس تاکید بر فراموش کردن گذشته داشت و از اینکه بنجامین هنوز در ۲۵سال پیش متوقف شده ابراز تاسف کرد. اما بنجامین در بازگشت از آنجا یاد حرف پابلو افتاد که یک مرد نمیتواند هوس و اشتیاقش را تغییر دهد. و مورالسی که هنوز بعد ۲۵سال عاشق همسر خود بود و نتوانسته بود به هیچ کس دیگری فکر کند، مورالسی که فقط با حبس ابد بودن آن مرد میتوانست آسوده بماند نمیتوانست آزادی گومز را تحمل کرده باشد،‌حتی نمیتوانست که او را کشته باشد، چون کشتن او یک لطف بود و نه یک انتقام! بنابراین در بازگشت مخفیانه اش به خانه مورالس پی برد که او ۲۵سال است که زندانبان گومز است، بدون حتی یک کلمه حرف زدن با او! ......

۱-درباب عدالت؛ همیشه با حکم اعدام مخالف بوده ام. اعدام ناعادلانه ترین حکم در قانون است. وقتی کسی با عمل وقیحی تمام شان انسان بودن را زیر سوال می‌برد،‌وقتی آدمها با دیدن بروز چنین جرائمی روشنایی دنیا را نمی‌بینند. جرم چنین قاتلی آیا فقط قتل است؟ و آیا اعدام عادلانه است؟
۲-درباب خیانت!؛ وقتی گومز را بخاطر جاسوسیهایی که برای دولت کرده بود و رفقای قدیمش را لو داده بود آزاد کردند، یاد "رایحه یک زن" افتادم. در آن فیلم چارلی تهدید به اخراج از مدرسه شده بود اگر همکلاسیهای خرابکارش را لو نمیداد! اما سرهنگ به صیانت از او پرداخت و نگذاشت چارلی تاوان سکوت و خیانت نکردنش را با محروم ماندن از تحصیلش بپردازد. چطور میشود که استفاده از دانسته‌هایمان و به تعبیر عامیانه لو دادن و راپورت دیگری را دادن هرچند که گزارش یک کار خلاف باشد، تبدیل به ارزش می‌شود؟! کجا این ارزش است و کجا قبح؟

۳-درباب فداکاری؛ فداکاری این فیلم فقط برایم در پابلو و کاری که کرد خلاصه شد. وقتی در یک قدمی مرگی بود که خودش انتاب کرده بود و بجای ترس از مرگ حواسش به برگرداندن قاب عکس های بنجامین بود تا کسانی که برای قتل بنجامین آمده بودند پی به هویت او نبرند! شاید خودش را بی مصرف‌تر از آن میدانست که به زندگی ادامه دهد و شاید بنجامین را بیشتر لایق زندگی می‌دانست. امادرواقع او همانی بود که توانسته بود گومز را پیدا کند، بنجامین شناسایی کرد، پابلو پیدا کرد و ایرنه از او اعتراف گرفت و این پرونده نتیجه تلاش هرسه نفر آنها بود. هرچند که دغدغه اش برا بنجامین بیشتر از همه آنها بود.

۴-درباب عشق؛ تمام عشقی که بین بنجامین و ایرنه در جریان بود فقط و فقط از طریق چشمها خودنمایی می‌کرد بدون کمترین دیالوگی که بین آنها رد و بدل شود. اما بنجامین همواره از ابراز این عشق هراس داشت چراکه خود را در حد ایرنه نمی‌دانست. خودش را لایق عشق ایرنه نمی‌دانست. و وقتی قاضی بطور تحقیر آمیز در حضور ایرنه به بنجامین گفت که او دست نیافتنی است اما تو نه! ایرنه به تکاپو افتاد که به بنجامین بفهماند دست نیافتنی نیست. از او صراحتا خواست که از ازدواج ایرنه ابراز نارضایتی کند اما بنجامین باز هم این کار را نکرد. شاید این را ظلم به ایرنه می‌دانست که او را از آن خود کند در حالیکه نمیتوانست اسباب خوشبختی ایرنه را آنگونه که لایقش بود فراهم کند! اما آیا این خیانت نبود؟ اینکه ایرنه را از داشتن آن عشق محروم کند؟ و وقتی ایرنه رمان بنجامین را خواند و توصیفات بنجامین از لحظه حرکتش با قطار به سمت شهر جدید محل خدمتش را خواند آن را غیر قابل باور دانست و گفت که اگر تمام عشق و تمنایی که در این خطها در جریانند وجود داشت چرا من را با خودت نبردی؟؟؟؟ .... بنجامین به ایرنه بدهکار بود... عشق که بود اما دریغش کرد...

۵- در باب گذر از ترس؛ یک دله شدن.... Temo -> TeAmo... ،فیلم با این سکانس به پایان میرسد: تصویر نمادین اضافه کردن حرف A به عبارتی که روی دفتر یادداشتش نوشته بود، (می‌ترسم -> عاشقتم) و گذر از حسی که ۲۵سال مانع میشد تا  بنجامین عشقش را به ایرنه ابراز کند....

پ.ن: کاش میشد باهم میدیدیم ...

۹۴/۰۵/۱۷
افرا

نظرات  (۳)

۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۳ یک مردِ جدّی
کاش
پاسخ:
بعضیا دوس ندارن فیلمی که ندیدند رو براشون تعریف کنیم. و من هم اغلب این کارو نمیکنم. چون ممکنه نشه جذابیتشو منتقل کرد. اما من این بار این کارو کردم. واقعا فیلم زیبایی بود.
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۳ ماهان هاشمی
باید فیلمِ جالبی باشه!
ممنون بابت معرفی!
پاسخ:
خواهش میکنم 
برای شما حقوق دانها که قطعا جالب هست .. باشد که مثل بنجامین باشید :)
از دیدنش واقعا لذت بردم. 
اون سکانسی که زندانی تو سلولش التماس میکنه تا باهاش حرف بزنن، خیلی خوبه!
پاسخ:
گاهی کسی که مجری عدالت نیست بهتر میتونه عدالت رو برقرار کنه... سکانس عالی ای بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی