مصلحت
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ب.ظ
تن دادن دلیل بر توانستن نیست...
به خودت اگر باشد تا ته دنیا میخواهی که نتوانی تاب بیاوری....
اما این ربط دو سره وا میداردت به کنار آمدن... که: باشد... تن میدهم به آنچه که احتمالا "مصلحت" است...
و من حالم از این تک واژه توجیه کننده بهم میخورد... که حفره ها را با حجم گچی و بیخودش پر میکند... حفره نبودن ها را ، رفتنها را، گرفتنها را....
و من هیچوقت موافق این ایده نخواهم شد.... اگر چنین کلمه ای لق لقه زبانها نمیشد حالا زندگی ها و عشقها و شورها طور دیگری بودند حتی اگر تمام عشاق بر گلیم میخفتند یا فدای عشق میشدند...
مصلحت در زنده ماندن و مال اندوختن و خطر نکردن نیست....
۹۴/۰۶/۳۱
تن دادن یعنی تماشاچی بود
مصلحت اما حکایت غریبی است از خو کردن به اجبار