افرا

وقایع تاسف آمیز

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۶ ب.ظ

۱. باز مرگ هنرمند جوان، آن هم از نوع خودکشی. هادی پاکزاد را بهیچ عنوان نمیشناختم، هیچ آهنگی هم حتی از او.نشنیده بودم و هیچ اسمی هم. به یمن انعکاس گسترده خبر رفتنش در فضای مجازی فهمیدم خواننده راک بوده و از قضا مشهدی. توی فیس بوک اسمش را سرچ کردم و در صفحه اش دیدم که اهل نوشتن هم بوده، لینک کانال تلگرامش هم زیر یک پستش بود که وقتی بازش کردم دیدم فورواردی از یک کانال جدید در آن هست به اسم هادی عزیز که احتمالا از این به بعد به خاطره بازی با نام او می‌پردازد. زیر یکی از پستهای سهند ایرانمهر کامنتی بود که نوشته بود حیف که مردم اونطور که باید نشناختنش و قدرشو ندونستن. کاش هادی هم کلاه و عینک داشت!

بلافاصله یاد برنامه چندشب پیش رامبد جوان افتادم، رامبد تعدادی از افرادی که خود را بدل مرتضی پاشایی کرده بودند را بین تماشاچیانش جای داد. و آنها را به چالش کشید. اینکه چرا با پوشش جوانی که دیگر در بین ما نیست سعی در جلب توجه دارند و این حتی در مورد پسربچه شش ساله هم اتفاق افتاده بود! میپرسید چرا خودتان را به شمایل یکی از کمدین ها در نمی آورید؟ من هم به سوالهایش جواب میدادم. گفتم خب معلوم است که هدف همین جلب توجه است. مرگ مرتضی تلخ بود. مردم با چهره عجین با سرطانش بیشتر آشنا شده بودند و جوان اسیر چنگال سرطان و مرگ شدن نوع تلخی از مرگ است. کسی چیز زیادی از او نمیدانست، رامبد راست میگفت نمیتوان اسم اسطوره روی او گذاشت. اما حقیقت این است که اینچنین رفتن اثر خاصی میگذارد حتی روی کسانی که شناخت زیادی از او ندارند. و بخشی از دلیل کار کسانی که خود را شبیه او در می آورند مربوط به خاص بودن پوشش اوست که منطقی هم نیست بنظرم. واکنش احساسی پدر مرتضی هم به رامبد بنظرم میتوانست با صبوری و تفکر بیشتری صورت بگیرد.

اما برگردم به هادی پاکزاد که هیچکس اطلاع دقیقی از انگیزه مرگش ندارد. رگش را زده! جالب است که انتقاد از خودکشی برای عده ای که امثال هدایت و کافکا و.رومن گاری را به این عمل میشناسند و بنوعی عمل بزرگان و کسانی که از عصر خود بیگانه و حتا شاید فراتر رفته اند تلقی اش میکنند؛ ممکن نیست! از آن طرف عده ای هم میگویند اینطور آدمها را نباید در قبرستان دفن کرد! نه رد میکنم و نه ستایش. خودم به دوستی گفتم فکر مرگ در لحظه های ناامیدی به خیلیها دست میدهد، اما فرق است بین آدمها و آستانه تحملشان و اینکه در لحظه از پس خود بربیایند یا نه! آنچه بعد هربار شنیدن خبرهای این چنینی مشغولم میکند افزایش آمار مرگهای خودخواسته است. چه آنها که در اخبار رسمی منعکس میشوند و چه آنها که زیرپوست شهر من و شما از آن مطلعیم. گاهی فکر میکنم گریختن و حتی غارنشینی شجاعت مندانه تر است تا خودکشی! حتی اگر طاقتت طاق شده نوع دیگری از زندگی را برای خود میشود رقم زد حتی با کاری ضدعرف و خلاف منطق.... بهرحال راه بسیار است و اراده و توان آدمی انگار اندک

۲.عکسی که شادی صدر منتشر کرده عین بی حرمتی و نقض حرفهای خودش است. آدمی که در یادداشتش دم از ازادی عقیده میزند چرا باید تصویر به سخره گرفتن عقاید دیگران را در فضای عمومی منتشر کند؟! این عین قلقلک دادن احساسات آدمهاست و عبور از خط قرمزهایشان. هر آدمی ازاد است به چیزی عقیده داشته باشد یا نداشته باشد. استفاده از یک همچون بالش مضحکی واقعا دلیلش چیزی جز زبان درازی به مذهب قشر وسیعی از جامعه است؟ آیا از نمادهای سایر ادیان هم استفاده اینچنینی میکند؟ اصلن زیبایی دارد چنین کاری؟ تاسف بار است که افرادی که اندک شهرتی دارند و سعی دارند خود را در میان روشنفکران جای دهند چنین افکار تهوع آوری را در ذهنشان حمل میکنند. و خنده آورتر تضاد نوشته و تصویرش است. آزادی عقیده؟؟؟؟ باید ریش خند، نه زهرخند زد به چنین آدمی. یعنی توی یکی از کتابهای آن کتابخانه بزرگی که جلویش لم داده روی عقاید یک مذهب ننوشته معنی احترام را؟ 

تاسف بار است تمام انچه این روزها در جامعه ام میبینم.

۹۵/۰۳/۰۸
افرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی