افرا

پدر، مادر شما متهمید...

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ق.ظ

در مقابل همه کسانی که هرازچندگاه موضوعی برای نوشتن دارند آن هم قربان صدقه والدین و قدردانی و این حرفها. آدمهایی هم هستند که پرداختن به این موضوع چیزی مثل دروغ بافی برای شبیه دیگران شدن است. اما روی دیگر این قضیه مرسوم نیست. کمتر کسی وقتی دلش از پدر و مادر میشکند برای دیگری تعریفش میکند چه برسد به اینکه بنویسدش در فضای مجازی. چون قاعده و اعتقاد این است که پدر و مادر اگر هرچه بگویند و بکنند صلاح فرزندانشان را میخواهند. آنها تو را به دنیا آورده اند و بزرگت کرده اند و شب بیداری کشیده اند پس باید قدردانشان باشی! 

کمتر کتاب و فیلم و داستان و شعری به قشر دیگر فرزندان پرداخته که خاطره های تلخش از پدر و مادر بسیار پررنگ تر از حتی خاطره های خنثی ست چه برسد به شاد و پر عشق....

فرزندی اگر رو به تلخی برگرداند و زبان به گلایه بگشاید و حتی دل ببرّد از مهرشان سرزنش میشود... قیاس میکنند با زمانی که او طفل بوده و پدر و مادر قربان صدقه بدخلقی هایش میشده اند... اما آخر این چه قیاسی ست؟ او طفل بی زبانی بوده... امااینها زن و مرد بالغ و جاافتاده اند.....

نمیدانید فرزندانی که هیچ گوشی برای شنیدن دلگیری شان از والدین وجود ندارد با چه بغضی زندگی میکنند. اصلا تا همین حد گفتن سربسته از این موضوع باعث تصورات و برچسبهایی میشود... یکی حتی سرزنش میکند که روزی که نداشته باشیشان قدرشان را میدانی.... نمیداند که انفصال به هر نحوی آرزوی خجالت بار آن فرزند شده. که اگر این اجتماع کوچک تکه تکه شود همه خوشبختتریم...

شمایی که از خوبیهای والدینتان مینویسید و قربان صدقه شان میروید، فکر کنید به کسان دیگری که پدر و مادر دارند اما از مهرشان محرومند، عجیب نباشد برایتان وجود پدر و مادری که همه زندگیشان را منت بر سر فرزند میکنند حال آنکه نعمت نان مهیا کرده اند اما نعمت آرامش و نشاط؟ عجیب نباشد که این نبود آرامش فقط مربوط به تنش بین خودشان نیست بلکه با بهانه گیریهای غیرمنطقی و پرخاش و زبان تلخ فرزند را هم به دایره کشمکش مدام وارد میکنند که به جای نظاره گر، خودش هم وسط رینگ بوکس بزند... عجیب نباشد برایتان وجود پرخاش هایی که برای ما عصرحجری تلقی میشود و یا مربوط به قشر خیلی پایین جامعه... عجیب نباشد برایتان که صبحانه خانواده ای وسط صداهای بلند، و کلام آزاردهنده برگزار شود، عجیب نباشد برایتان که نفرت و نفرین وسط روزگار کاشانه ای ریشه کند، عجیب نباشد برایتان که فرزندان تحصیلکرده یک خانواده پر نارضایتی باشند بجای اعتماد به نفس. و به خاطراتشان که فکر میکنند به این نتیجه برسند که چقدر پدر و مادر مدیونشانند.... عجیب نباشد....

فرزندان باید بتوانند حرف بزنند تا موعظه گرانی که میگویند اُف به پدرومادر نگویید بدانند آدمهایی در این دنیا هستند که خودخواهانه کسانی را وارد اجتماع کوچک پرتنش و خالی از عشق خود کرده اند و حتی آزادی پر کشیدن و دوری از این مکان بیمارگونه را هم سلب کرده اند.... تا بجایی که اگر ازادی هم مهیا شود دیگر امید پرواز برای قرار گرفتن بر آسمانی دیگر کمرنگ شده.... با این موعظه ها پدرومادر خود را بر خق میدانند که هرگونه تندی و تحقیر و تحمیل را به فرزندان خود روا دارند اما فرزند با کوچکترین اعتراض و به تعبیر انها اُف گفتن وجدانش به درد بیاید و باز بغضهایش را فرو بخورد... موعظه گران مذهبی دعا میکنند که جوانان هدایت شوند. انگار هرچه گمراهی و اشتباه جامعه مربوط به جوانهاست و بزرگترها عاری از آن ... کاش به همان اندازه موعظه برای والدین وجود داشت. هرچند که هر پدر و مادری خود را پیامبر بی عیب و نقص رابطه خانوادگی ود میپندارد...


۹۵/۰۴/۲۹
افرا

نظرات  (۲)

۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۰۱ وال کوهان دار
خیلی واقع گرایانه بود
بابت مطلب خوبت ممنون. اتفاقا چند روزیست که می خوام پستی بگذارم درباره پدرم. مصداق کامل حرف های تو منم. «نمیداند که انفصال به هر نحوی...». چقدر با خودم کلنجار رفتم و آخر، پستم را که پر از رفتارهای پرغضب پدرم بود را نگذاشتم که نگذاشتم. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی