افرا

عاشق شدن در ساعت بیست و پنج

جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۸ ب.ظ

همین زمستان پیش بود.... دقیقا نیمه زمستان... جمعه روزی بود و در میانه روز، پایم را که از حمام بیرون گذاشتم پاکت را روی میز دیدم! بعد چندروز تأخیر هدیه دوست رسیده بود! هدیه ای که تصمیمش از پی دیدن اشتیاق من به داشتن کتابی که در شهر خودم نبود، بر آمده بود؛ بی هیچ مناسبتی... و جمعه را برایم دل انگیزتر کرد و دوست را عزیزتر...


فیس بوک هرروز کاملتر و جذاب تر میشود. یکی از مشخصاتش که برایم دلپسند است یادآوری خاطرات است. بی آنکه از او بخواهی گاه گاهی سربرگ صفحه ات می‌نویسد که یک سال پیش، دو سال پیش، سه سال پیش، این را نوشته بودی، این عکس را گذاشته بودی، این حس را داشتی، اینطور فکر میکردی.... یادآوری دو شب پیشش چند شعر از شیرکو بیکس بود که دو سال پیش، زمانیکه هیچ کتابی از او نداشتم در فیس بوکم نوشته بودم... دیروز هم سامان رسول پور یادداشت مفصلی در موردش نوشته بود... در ادامه با دیدن چند پیج دیگر که از شیرکو یاد کرده بودند، من که خاطره هدیه گرفتن کتاب او در ذهنم مرور میشد متوجه شدم سالگرد درگذشت اوست... آن موقع اینجا چیزی ننوشتم هرچند که حس شوقم را به قلم آورده بودم... حال می‌نویسم...

 به قدردانی مهرهایی که نگاشته میشود و مهرهایی که ورزیده می‌شود:

راه گریزی نبود

عشق آمد و جان مرا

در خود گرفت و خلاص!

من در تو

همچون جزیره‌ای خواهم زیست...

"ماموستا شیرکو بی‌کس"

۹۵/۰۵/۱۵
افرا

نظرات  (۲)

زیبا بود
تنها این قسمت متن منو جذب کرد:

راه گریزی نبود

عشق آمد و جان مرا

در خود گرفت و خلاص!

فریدون فرخزاد: آدم بهتره که عاشق باشه و صادق باشه ....
پاسخ:
قطعا کلمات شیرکو بیکس جذب کننده ست :)
منم این ویژگی فیس بوک رو خیلی دوست دارم. ویژگی خوبیه ولی بعضی وقتا با یادآوری پست های قدیمیت به آدم ثابت میشه چقدر قبلترها آدم بدی بوده. :(
پاسخ:
ولی مهم اینه که حالا آدم بهتریه :)
یاداوری چیز قشنگیه... گاهی تلنگره، گاهی درس ... گاهی افتخار.. گاهی لذتبخش...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی