افرا

ژلوفن

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ق.ظ

یک دردهایی تا ساکت نشوند، خواب آدم نمی‌برد... یک دردهایی هم می‌مانند و آدم  را مجبور می‌کنند که به آنها خو بگیرد و باهشان هم‌خواب شود!

مثل درد نیمه شبی که به پیچ و تابی مدام گرفتارم کرده بود و در لحظه ای ناگهان انگار تکه ای از دلم کنده شد و ریخت و صورتم عرق سردی کرد و درد فرو نشست و همان طور خسته و ژولیده از جنگ با درد خوابم برد.... اما درد عضلانی میتواند روزها و بلکم ماهها و سالها تو را به خودش عادت دهد... تابحال دردی از این دست نداشته ام، تا دو شب پیش که دردی نرم نرم خزید زیر پوستم و مثل اژدهایی از شانه ی راستم زد بیرون و حالا دومین روز است که دردش به شدت میگراید و از جانم میکاهد و از خودش نه! دیشب بیدارم کرد و ساعتی با خودم کلنجار میرفتم که چطور خوابیدن از دردش کمتر میکند اما هیچ کدام کارگر نیافتاد و در آغوشم گرفت و با من خوابید... و صبح باز در آغوشش بیدار شدم...

دستی که با آن همه کار میکنم، از اول صبح و پتو تا زدن و صبحانه حاضر کردن و ظرف شستن، تا وقتی که کتابها را می آورم روی میز پخش میکنم، مینویسم، تایپ میکنم، گوشی ام را چک میکنم، غذا میپزم، از مهمان پذیرایی میکنم، کیف همیشه سنگینم را به دوش میکشم، و حالا هم همان کارها را میکنم اما با ناله ای آرام و چشمی که برای لحظه ای با فشار بسته میشود .... 

(یاد اعظم خانم افتادم که بخاطر گردن دردش همیشه نشسته میخوابد و سرش را به جایی تکیه میدهد)

دردهای دیگری هم هستند شبیه همین، درمان نشده میمانند و تو را به خود عادت میدهند و جزوی از تو میشوند. دردشان فروکاهیده نمیشود، تو را فرو میکاهند و دیگر نایی برای فغان و ناله نمیماند. درست است که میخوابی، نفس میکشی و "زندگی ات" را میکنی اما آن دردها سر جایشان قرص و محکم ایستاده اند... 


پی نوشت: چند شب پیش خواب دیده بودم یک دستم قطع شده! توی خواب عین خیالم هم نبود که دستی ندارم. انگار آنقدری به بی دستی ام عادت کرده بودم که حتی داشت از همان نقطه ی قطع شده برای خودش انگشت در می آورد. بعد در همان اوضاع بی دستی کسی آمده بود! کسی که گاهی به آمدنش فکر کرده بودم... و من با همان بی دستی ام خوشحال بودم از آمدنش. حکایت همان خزان و زمستانی بود که یک بار گفته بودم حتی اگر رسیده بودند باز تو بیا! و من خوشحال بودم از آمدنش.

۹۵/۰۸/۰۱
افرا

نظرات  (۲)

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

برای من همیشه همینطور بوده و هست. 
پاسخ:
هووووم... :(
افرا.چقدر خوب نوشتی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی